نويسنده: دكتر محمدجعفر چمنكار (1)




 

چكيده:

با سقوط امپراتوري هخامنشي، وقفه اي گذرا در حاكميت سياسي و اقتصادي ايران بر منطقه ي خليج فارس و درياي عمان پديدار گشت. با ظهور سلوكيان، حكمرانان مقدوني با درك اهميت سوق الجيشي اين حوزه، تكاپوهاي نظامي، تجاري خود را بر جزاير و بنادر شمالي و جنوبي خليج فارس و درياي عمان گسترش دادند. اين فرايند از عصر سلوكوس اول آغاز و در دوره ي انتيخوس سوم افزايش يافت. با ظهور اشكانيان، نظام ملوك الطوايفي موجب گرديد تا بخش هاي عمده اي از كرانه ها و پس كرانه هاي اين منطقه تحت حاكميت و اداره ي حكومت هاي محلي به حيات سياسي و اقتصادي خود ادامه دهند. با وجود آنكه حاكميت آغازين امپراتور پارتي بر اين حوزه به علل نوپايي حكومت، ضعف دريايي و دوري مسافت، لرزان و فاقد سياست هاي بلندمدت بود، اما با تحكيم تدريجي پايه هاي حكومت و تمركز سياسي و نظامي اشكانيان، سنت توجه استراتژيك دولت هاي ايران به خليج فارس استمرار يافت. اين سياست از زمان حكومت مهرداد اول آغاز گرديد و تا فروپاشي اين سلسله ي طولاني مدت استمرار يافت.
واژگان كليدي: درياي پارس (خليج فارس و درياي عمان)، سلوكي، اشكاني، تحولات سياسي و اقتصادي، حاكميت.

درآمد

اقوام آريايي پس از مهاجرت به سرزمين اصلي ايران در بخش هاي عمده اي از مناطق ساحلي درياي پارس، يعني سواحل كنوني خليج فارس و درياي عمان، ساكن شدند. با تشكيل دولت ماد، نخستين سلسله ي آريايي، درياي پارس به تدريج اهميت بيشتري يافت. ايالت كوهستاني پارس («پرسيده» ي باستان) در جنوب «ماد پار تاك نا» قرار داشت و با اتصال به دره هاي كارون و كرخه، زمينه هاي دستيابي اين دولت را به سواحل مهيا مي ساخت. با اين وجود تسلط و حاكميت اوليه ي سلسله ي ماد بر سرحدات آبي درياي پارس مقتدرانه و همه جانبه نبود؛ پاره اي از عوامل چون عدم توانايي بسنده ي دريايي مادها و دشواري هاي خاص آب و هوايي مناطق جنوبي اين امر را تشديد مي نمود. پس از تثبيت پايه هاي دولت آريايي ماد، كشاكش هاي سياسي و نظامي و علايق اقتصادي، دولت مردان هگمتانه را به استيلا و نظارت افزون تر بر سواحل و جزاير درياي پارس واداشت. چنانكه در دوران حكومت استياگس، سواحل كرمان بزرگ، جزاير خليج فارس و ناحيه ي «پاريكانيان» و حبشيان آسيايي يا «مكران» و بلوچستان كنوني كه در آن زمان مردماني سيه چرده و دراويدي زبان در آن مي زيستند و عمدتاً شامل سواحل و كناره هاي درياي عمان مي گردد، در اختيار دولت ماد قرار داشت. مرزهاي ايران در ضلع جنوب و جنوب شرقي (خليج فارس و درياي عمان) ‌با ظهور سلسله ي هخامنشي تثبيت يافت. با ظهور داريوش، تسلط و نقش آفريني ايران هخامنشي در كرانه هاي شمالي و جنوبي درياي پارس به اوج خود رسيد. داريوش در ستون اول بند ششم كتيبه ي بيستون، در توصيف ممالك امپراتوري گسترده ي خود، از سرزمين هاي دريايي پارس، خوزستان، بابل، «زرنگ»، «گنداره»، «رخج» و «مكيا» ياد مي كند.
پس از عصر خشايارشاه، با ضعف دولت هخامنشي، توانمندي دريايي ايران نيز كاهش يافت، ‌با اين وجود ارتباطات تنگاتنگ با سرحدات آبي جنوب تداوم يافت. درياي پارس با سواحل طولاني، بنادر و جزاير كوچك و بزرگ و راه هاي متعدد بازرگاني، نقش عمده اي را در اقتصاد داخلي و خارجي هخامنشيان ايفا مي نمود. دولت هخامنشي با هدف سيادت دريايي بر آبراه هاي جهان به پيوند دادن درياهاي عمده و كوتاه كردن راه هاي آبي اقدام كرد؛ چنانكه با حفر ترعه ي نيل، درياي مديترانه را با درياي سرخ پيوند داد و از آن زمان كشتي ها از طريق درياي مديترانه به درياي سرخ رفته و با عبور از تنگه ي «باب المندب» به درياي عمان و سپس خليج فارس مي رسيدند. به منظور تسهيل در امر ارتباطات ما بين ايران داخلي و پايتخت هخامنشيان با سواحل درياي پارس، قرارگاه ها و سكونت گاه هاي اداري، نظامي و اقتصادي در مناطق كرانه اي و پس كرانه اي ساخته شد. كشف كاخ هاي هخامنشيان در منطقه ي پس كرانه اي «برازجان» (دشتستان) كه به نوعي كاخ هاي زمستاني آنان محسوب مي شد، نمونه اي از اين شبكه ي به هم پيوسته ي ارتباطي بود. انتخاب برخي از جزاير دور افتاده ي درياي پارس به عنوان تبعيدگاه عناصر سركش، بخشي از سياست بلندمدت ايران در تثبيت موقعيت نظامي و اقتصادي خود در اين مناطق دورافتاده، بد آب و هوا و كم جمعيت بود. در محدوده ي جزاير «قشم»، «لارك»، «هنگام»، كيش، هرمز و بنادر «لافت» و «باسعيدو» در جزيره ي قشم، سكونت گاه و اسكله هاي متعددي به منظور پذيرش بازرگانان و ناوگان دريايي ساخته شد. امري كه نشانگر سياست ايران در افزايش جمعيت ثابت در اين مناطق استراتژيك بود. همراه با توسعه ي ناوگان نظامي و تجاري و گسترش راه هاي مواصلاتي، بنادر متعددي كه به علت دارا بودن امكانات بندري كافي، قابليت فراواني در بارگيري و باراندازي انواع كالاها داشتند، شكل گرفت و يا بازسازي شد.
مهم ترين بنادر ايران در كرانه هاي درياي پارس، در دوره ي هخامنشيان، از غرب به شرق، عبارت بودند از: بندر «ديلمون» (ديلم)، «تااوكه» (2)، «گوگانه» (3)، «اپستانه» (4)، «هرمزييي» و در جنوب خليج فارس، بندر «گرا» (القطيف) (5) اشاره نمود. حاكميت ايران بر سرزمين هاي جنوبي تنگه ي هرمز، بخش ديگري از تلاش دولت هخامنشي براي توسعه نقش آفريني سياسي، نظامي و اقتصادي در منطقه ي درياي پارس بود. به منظور تسهيل امور نظارتي بر حركت كشتي ها، پايگاه هاي متعددي در جزاير و بنادر خليج فارس چون كيش، قشم، عمان و بحرين برپا گرديد. پيامد تسلط هخامنشيان بر مناطق جنوبي خليج فارس، بهره مندي از توانايي ساكنان اين مناطق در امر دريانوردي و كشتي سازي و اسكان گسترده ي عناصر ايراني بود. در اين نوشتار با تكيه بر منابع دست اول و پژوهش هاي مستشرقين سعي شده تحولات سياسي و اقتصادي خليج فارس و درياي عمان در ادوار پس از فروپاشي امپراتوري هخامنشيان بررسي شود. بر اين اساس اهميت اين حوزه در دوره ي سلسله هاي مقدوني سلوكي و پارتيان ادامه يافته است.

الف: سلوكيان

توسعه ي نفوذ در خليج فارس و سرزمين هاي مجاور

با سقوط هخامنشيان و تصرف بين النهرين، كرانه هاي درياي پارس به تسخير سپاهيان اسكندر مقدوني درآمد.
اسكندر با هدف تأمين برقراري ارتباطات ميان امپراتوري گسترده ي خود و بهره مندي نظامي و اقتصادي، با اشتياق وافر به اكتشافات جغرافيايي و مساحي اراضي و ارزيابي آبراه ها پرداخت. شناخت سلوكيان نسبت به آب هاي شمالي ايران و اقيانوس هند بسيار اندك بود؛ چنانكه « سند» را مصب نيل و درياي خزر را مرتبط با اقيانوس هند مي دانستند. براساس نوشته هاي سلوكيان، درياي خزر خليجي بود كه سفاين مي توانستند از طريق آن به درياي سياه و از شرق به هندوستان برسند. (6)
به گمان اسكندر، با كشف رودخانه ي سند، سرچشمه ي رود نيل آشكار شد زيرا يونانيان تا آن زمان بر اين باور بودند كه نيل از هند شروع مي شود. (7)
آريان (كتاب 5، 6، بند2) در ضمن نقل سخنان اسكندر در جمع سپاهيان خود در حدود سال 326ق. م، شناخت اندك جغرافيايي سلوكيان را از درياهاي شرق ايران نشان مي دهد: «اگر كسي از شما نهايت را بپرسد بايد بداند كه ما از رود گنگ و اقيانوس شرق كه با درياي هند و درياي «گرگان» و درياي پارس اتصال مي يابد و تمام عالم را احاطه دارد، دور نيستيم. از درياي پارس تا ستون هاي «هرقل» (جبل الطارق) ‌رانده و تمام ليبا (آفريقا) ‌را مانند آسيا تسخير مي كنيم و حدود عالم، حدود دولت ما خواهد بود. » (8)
يونانيان، هندوستان را شرقي ترين كشور عالم مسكون مي پنداشتند؛ حتي هكاتيوس، هردوت و گروهي ديگر از نويسندگان يوناني با آنكه هيچكدام هند را نديده بودند، چنين تصوري داشتند. به گمان آنان ساحل شرقي هند، عرصه ي تاخت و تاز موج هاي اقيانوسي است كه زيرزمين در ميان آن قرار دارد. به عقيده ي ارسطو پس از عبور از منطقه ي «پارناسوس» يا «هندوكش»، درياي خارجي يا همان اقيانوس هند مشاهده مي گردد. (9)
پس از لشكركشي اسكندر به هندوستان، نئارخوس فرمانده ي دريايي سلوكيان مأموريت يافت تا با گذر از رود سند به اكتشاف اقيانوس هند، درياي عمان و خليج فارس بپردازد. ناوگان نئارخوس متشكل از 100 تا 150 و 3 تا 5 هزار سپاهي، پس از گشت زني در سواحل «اوريس» و «گدروزيا» و آنچه كه منابع يوناني ولايت ماهي خواران ناميده اند، در سواحل كرمان (درياي عمان) ‌به تجسس پرداخت. (10) عمليات اكتشافي وي در پاييز سال 325ق. م بوده است. (11) نئارخوس از «ميناب» و «سال مونت» (بندرعباس) بازديد كرد و جزيره ي «تنگه هرمز» را درنورديد. (12)
دماغه ي «مسنا» (مسندام)، «اوارگتا» يا گتس (گاوبندي)، «كوگانايا» (كنگان) و بندر «اوبستانه» از ديگر مناطقي بودند كه مورد بازديد قرار گرفتند. نئارخوس از تعداد فراوان كشتي هاي مسافربري و بازرگاني در خليج «نايبند» ياد كردند. (13)
براساس روايات آريان، مورخ يوناني، جزيره ي «كانتينا» (كيش) ‌به هنگام مسافرت نئارخوس به دو الهه ي «ونوس» و «مرگور» ‌اختصاص داشته است. (14) بر پايه ي نوشته هاي مورخين يوناني، سواحل درياي عمان باستان، از «پتاله ي» هند تا سرزمين كرمان بزرگ، به سه قسمت عمده تقسيم مي گرديد كه شامل ولايت «ارابيت ها» ، «اوريت ها» و منطقه ي مردمان ماهي خوار بود. مردمان ماهي خوار را از ديدگاه نژادي جزء اقوام حبشي ناميده اند كه به صورت گسترده در سواحل جنوب شرقي ايران باستان سكونت داشتند. به نوشته ي استرابون يوناني، در قسمت بالاي سرزمين آنان مملكت «گدروزيا» (بلوچستان) قرار داشت. (15)
نئارخوس پس از رسيدن به بين النهرين، آندرستن را مأمور كرد تا عمليات اكتشافي درياي عمان و خليج فارس را به پايان برساند. به نوشته ي استرابون، نويسنده ي قرن اول ق. م، او انتهاي خليج فارس را دور زد و همچنان كه پيش مي رفت و خشكي در جانب راست او بود، به جزيره ي «ايكار» يا «خارك» رسيد. او در اين جزيره معبد خداي آپولون و يكي از هاتفان آرتميس ترويل را يافت. همراهان او با استقرار در اين جزيره نخستين كلني يوناني نشين را در خليج فارس بنياد گذاردند. (16) آريان، مورخ يوناني (كتاب هفت، فصل3، بند3) سخنان اسكندر مقدوني در كرانه ي رود فرات، در جمع سپاهيان خود، پس از بازگشت به هند را ذكر و از درياي پارس چنين ياد مي كند: «كسي كه از مصب سند به درياي بزرگ رفت و از كويرهاي گدروزيا (‌بلوچستان) با لشكري گذشت و الا آنكه قبل از او با لشكرش از آنجا بيرون نرفته بود. كسي كه از كرمان و مملكت اورتيان را به اطاعت خود درآورد بحريه اش را از سند تا قلب پارس رسانيد. » (17) به روايت پولوبيوس پليني، اعراب شمال غربي عربستان و حواشي بيابان شام خراجگذار اسكندر بودند. (18)
اسكندر پس از اتمام مأموريت نئارخوس، تلاش هايي را براي شناسايي راه هاي عربستان شرقي و آب هاي پيرامون شبه جزيره ي عربستان انجام داد كه نتايج عملي و قابل توجهي در پي نداشت؛ از جمله مطالعات اكتشافي مقدماتي به وسيله ي يكي از سپاهيان او به نام هيرون سولي بود كه در سواحل شرقي خليج فارس انجام گرفت. (19)
اسكندر در اواخر عمر كشتي هاي اكتشافي را به خليج فارس گسيل نمود كه محدوده ي مجمع الجزاير «ديلمون» يا «‌سرزمين مرواريد» (بحرين) را بررسي كردند. (20)
ساخت كارخانه هاي كشتي سازي و لايروبي، توسعه ي ترعه هاي آبي متروك بابل كه امكان دسترسي قايق ها را از طريق مجاري رودخانه هاي دجله و فرات به خليج فارس مي داد، از ديگر اقدامات او بود. چنانكه پس از بازگشت اسكندر از هندوستان، بخشي از نيروهاي مقدوني به فرماندهي ممفس تيون با استفاده از يك ترعه كه رودخانه ي كارون را به دجله مربوط مي ساخت، به كرانه ي خليج فارس گسيل گشتند. (21)
اسكندر در سال 324ق. م يكي از درياسالاران خود به نام آناكسيكرتس را به منظور اكتشافات جديد به درياي سرخ اعزام نمود. وي از طريق تنگه ي باب المندب به اقيانوس هند راه يافت و پس از كشتي راني در سواحل جنوبي شبه جزيره ي عربستان به مصر بازگشت. براساس مطالب استرابون و تئوفراستوس كه گزارش سفر آناكسيكرتس را به ثبت رسانده اند، آناكسيكرتس اطلاعات گرانبهايي را در مورد اين سرحدات دريايي به اسكندر عرضه كرد. (22)
در زمان نيابت سلطنت آنتي پاتر نيز حاكميت سلوكيان بر ولايات مجاور درياي پارس كمابيش ادامه يافت. (23)
مقارن با درگيري هاي خونين سلوكوس اول، نيكاتور، (بنيان گذار سلوكيان) با انتي گون و دمتريوس براي تصاحب امپراتوري اسكندر مقدوني، خليج فارس به پناهگاه بخشي از سپاهيان او تبديل گشت. (24) پايتخت اوليه ي سلوكوس در كرانه ي راست دجله قرار داشت كه بعدها به انطاكيه منتقل گرديد. (25)
براساس تقسيم نامه هاي بابل در سال 331ق. م در «تري پارادسيوس» و بابل در 323ق. م. و «پرسپوليس» در 315ق. م پارس، كرمان، «ماد بزرگ»، «آرخوزيا» و «گدروزيا» كه در ارتباط با سرحدات دريايي درياي پارس بودند، از ساتراپ نشين هاي عليا در دوره ي سلوكي به شمار مي رفتند. در تقسيمات اداري حكومت سلوكيان عهد سلوكوس اول حدود بين النهرين، بابل، اقيانوس هند و خليج فارس جزء ايالات سوم و پارس همراه با گدروزيا و كرمان و بخش هايي از سواحل كرمان بزرگ جزء ايالات چهارم محسوب مي گشتند. (26)
به نوشته ي پليني (كتاب 6 بند 34)، سلوكوس اول در تلاش بود تا با حفر كانالي درياي خزر را به درياي عمان اتصال دهد. براساس اعتقادات سنتي جغرافيدانان يوناني، بحر خزر با اقيانوس هند در ارتباط بود. اين اشتباه را چهار قرن بعد بطليموس كلوديوس در كتاب المجسطي تصحيح كرد. سلوكوس پاتروكل (پاتروكلس)، اميرالبحر خود را به اين منظور به يك مأموريت اكتشافي به كرانه هاي درياي خزر و سواحل شمالي درياي پارس اعزام نمود. (27)
سلوكيان پس از پادشاهي سلوكوس اول تا زمان حكومت انتيخوس سوم در برخي از نواحي كرانه هاي جنوب ايران، به ويژه سواحل مكران (درياي عمان) و بخش هاي جنوبي خليج فارس فاقد حاكميت و تسلط كامل بودند. (28) با ظهور انتيخوس سوم (187-223ق. م) كه تمركز سياسي و افزايش قدرت نظامي زميني و دريايي سلوكيان را پس از مدتها فترت و ركود به همراه داشت، نقش آفريني در منطقه ي خليج فارس و درياي عمان نيز توسعه يافت.
انتيخوس سوم شورش مولون، حاكم ماد را كه برخي از نواحي درياي عمان را تصرف نموده بود، با استفاده از نيروهاي مادي و پارسي كه ستون فقرات ارتش سلوكيه را در اين مناطق تشكيل مي دادند، سركوب نمود. (29)
ايالت پارس به عنوان پيونددهنده ي خطوط ارتباطي مابين سواحل جنوب شرقي ايران (درياي عمان) با خليج فارس، مركز عمليات دريايي سلوكيان در اين زمان بود.
انتيخوس سوم (5-204ق. م) تا هند پيشروي نمود و با پادشاه آن سوفاگازنوس پيمان دوستي منعقد نمود و سپس از طريق اقيانوس هند و درياي عمان در نواحي جنوبي تنگه ي هرمز به كشتي راني پرداخت. «مجمع الجزاير بحرين» (تيلوس/ ديلمون) را فتح كرد (206ق. م) و اهالي «چاتينا» و «گرا» (القطيف) در سواحل عربستان را مطيع و خراجگذار نمود. (30)
سواحل درياي پارس با وجود شكست انتيخوس سوم از روميان در سال 189ق. م. كه موجب تضعيف شديد قدرت سلوكيان گرديد، در حاكميت آنان باقي ماند. مجموعه هايي از يادگارهاي شهري و نظامي يوناني كه از سير دريا تا خليج فارس امتداد داشت، قلمرو سلوكي را به هم پيوسته نگه مي داشت. (31)
انتيخوس چهارم ابي فانسس (175-164ق. م. ) با تجديد بناي «اسكندريه» (انتيوك) از مغرب اين شهر به عمليات نظامي و اكتشافي در خليج فارس اقدام نمود. (32) نومنيوس، فرماندار انتيخوس چهارم در «مسنه»، در نواحي كوهستاني «ناوماخ» (تپه هاي ساحل شرقي عربستان خوشبخت يمن) مقابل سواحل «كرمانيه» (خليج فارس)، پارسيان را در نبرد زميني و دريايي شكست داد. اين رويداد را كه پليني (كتاب 6) نيز ذكر نموده، نشان مي دهد كه ايالت پارس، مناطق كرمانيه و درياي عمان و سواحل و كرانه هاي مقابل آن، در قلمرو حاكميت پادشاهان سلوكي قرار داشته است. اين تسلط تا سال 70م كمابيش ادامه يافت. (33)
«مسنه» ناحيه ي كوچكي در انتهاي شط العرب و در دهانه ي خليج فارس بود كه در كتيبه هاي آشوري از آن با نام «گامبول» ياد شده است. به اين ناحيه «ميشان» يا «ميسان» نيز گفته مي شد. به نوشته ي فرديناند يوتسي يوناني، پايتخت مسنه را اعراب، «فرات ميسان» يا «بصره» مي ناميدند. (34) پس از مرگ انتيخوس چهارم (163ق. م) ضعف حكومت مركزي و استقلال تدريجي ايالات جنوبي ايران، قدرت سلوكيان در مناطق شمالي و جنوبي درياي پارس به شدت كاهش يافت. بر اين اساس حكومت اليمائيد كه ناحيه اي از خوزستان تا اصفهان و خليج فارس را تحت كنترل داشت (35)، ماد، پارس و «خاراكس هوشيائوسن» در منطقه ي مسنه، سياست دوري از سلوكيان را اتخاذ كردند و تا سال 160 بخش عظيمي از ساتراپي هاي مشرق امپراتوري سلوكي اين رويه را در پيش گرفتند (36). اين وضعيت، بر ضعف موقعيت سلوكيان در مناطق شمالي و جنوبي خليج فارس افزود.
اكتشافات باستان شناسي مجموعه اي از استقرارگاه ها و مراكز تمدني سلوكيان را در منطقه ي خليج فارس نمايان ساخته است؛ از جمله لايه ي V «قلعه البحرين» در شمال بحرين (37) در پرستشگاه هاي سلوكيان در «فيلكه»، ستون هاي پايه با برگ هاي لرزان حجاري شده است كه دنباله ي معماري عصر هخامنشي مي باشد. (38) سلوكيان در جزيره ي بحرين مسابقات ورزشي يوناني برگزار مي كردند. (39). كوچ نشينان يوناني در منطقه ي «مغنيسا»، بر كران رود «ميندر» ، در مغرب آسياي صغير، مجسمه هاي خدايان خود را به «انطاكيه كران» خليج فارس (‌در حدود بوشهر كنوني) منتقل نمودند. (40) نمونه اي از اين پيكره هاي سلوكي در محل باستاني «تل خندق» در منطقه ي «محمدآباد» (دهقايد) برازجان استان بوشهر كشف شده است. (41) اين مجسمه كه احتمالاً در خارج از ايران ساخته شده، از باارزش ترين آثار كشف شده ي سلوكيان در ايران و كرانه هاي خليج فارس و درياي عمان بوده و گواه ديگري در اهميت منطقه ي پسا بندر برازجان در اين دوران مي باشد. به نوشته ي پلوتارك، كودكان حبشي نژادان سواحل «گدروسيا» (بلوچستان، درياي عمان) به منظور مطالعه ي آثار هومر، زبان يوناني را فرا مي گرفتند. (42)

نقش درياي پارس در گسترش روابط اقتصادي ملل شرق و غرب:

اقتصاد ايران و كشورهاي همجوار آن در دوره ي امپراتوري سلوكيان روند رو به رشدي را كه در اوايل عصر هخامنشي وجود داشت، ادامه داد.
اعاده ي امنيت و استقرار آرامش در تمامي امپراتوري سلوكي، به ويژه پس از فروكش نمودن جنگ هاي جانشيني اسكندر مقدوني، ارتباط مابين سرزمين هاي شرق و غرب جهان و يكپارچه سازي آن در نتيجه ي فتوحات گسترده، رونق استفاده از اقتصاد پولي و كاهش معاملات كالا به كالا، تعادل قيمت ها، گسترش راه هاي بازرگاني و خطوط حمل و نقل، ساخت شهرها و بنادرجديد، رونق كشاورزي در نتيجه به كارگيري از فنون جديد كاشت و عمليات كانال كشي و زه كشي، استفاده از ذخاير انباشته ي هخامنشيان و انتقال اين نقدينگي ها به بازارهاي تجاري، ‌رشد بازرگاني و توسعه ي صنايع با تأكيد بر تخصصي شدن، تقسيم كار و افزايش توليدات، از عوامل مؤثر در اين امر بود. بخش عمده اي از تحركات اقتصادي سلوكيان در محدوده ي درياي پارس، برگرفته از تأسيسات و زير ساخت هاي بازمانده از دوران هخامنشي بود. سلوكيان در تمام دوران حكومت خود، حتي در روزگار انحطاط و ضعف، كوشيدند تا بر مناطق جنوب و جنوب شرقي ايران و حوزه ي بين النهرين، حاكميت داشته باشند.
از ديدگاه اسكندر مقدوني، بين النهرين مي بايست مركز امپراتوري جديد و بابل پايتخت آن باشد؛ زيرا اين منطقه ي برده دار و ثروتمند، مركز قديمي و فرهنگي شرق نزديك بود؛ با جاده هاي كاروان رو ايران، قفقاز و درياي مديترانه ارتباط داشت و از همه مهمتر اينكه از طريق دريا با خليج فارس، شبه جزيره ي عربستان، درياي عمان و اقيانوس هند مرتبط بود. (43)
بر اين اساس بسياري از شهرهايي كه به وسيله ي سلوكيان احداث يا بازسازي شد در حوزه ي بين النهرين و پيرامون خليج فارس بود. (44) سلوكيان بيش از 60 شهر را در نواحي مختلف قلمرو وسيع خود بنا نهادند. (45) به نوشته ي دينوري، اسكندر، بنيان گذار سلسله ي سلوكي، دوازده شهر جديد ساخت كه اسكندريه در مصر، «نجران» در سرزمين عرب، صيدو در ساحل دريا و «جووين» در هند از اين نمونه بودند. (46) او با تيزبيني و درك هوشمندانه ي مسايل استراتژيك نظامي و اقتصادي، مكاني را در نزديك ملتقاي رود دجله و «ائولائوس» در رأس خليج فارس براي ساختن يكي از شهرهاي خود انتخاب نمود. (47)در ناحيه ي جنوبي، در مجاورت خليج فارس كه رودخانه ي دجله به دو شعبه منشعب مي گرديد، چند شهر به اسامي «اپامه سين»، «سلوكيه اريتره» ، و «انطاكيه خاركسس» بنا شد (پليني، كتاب 6، بند 139). انطاكيه در پارس يا بوشهر امروزين از ديگر شهرهايي بود كه در دوره ي سلوكيان بر كرانه ي خليج فارس بنا نهاده شد. اين شهر جايگزين شهر قديمي عيلامي شد. (48) شهر «سلوكيه كنار دجله» نيز جانشين «بابل» گرديد كه به وسيله ي انتي گون به هنگام نبردهاي جانشيني اسكندر و رقابت رقيبان ويران شده بود. (49) «سلوكيه كنار دجله» به همراه شهر انطاكيه در كرانه ي رود «ارنتس» سوريه، دو پايتخت سلوكوس را تشكيل مي دادند. انتيخوس سوم (223-187ق. م) در حدود سال 206ق. م پس از بازگشت از لشكركشي در حدود كابل، از راه رخج، سيستان و كرمان به كرانه ي خليج فارس رسيد و ساخت شهري را در كنار رود «اوله اوس»‌ يا «كرخه» آغاز نمود كه بعدها مركز منطقه ي «خاراكسس» گرديد. (50) سلوكيان مي بايست در حدود نُه شهر عمده در پيرامون خليج فارس بنا كرده باشند. (51)
بررسي نقشه ي شهرهاي جديد سلوكي نشان مي دهد كه هدف اصلي آنان كنترل راه هاي ارتباطي و بازرگاني با مناطق دوردست شرق و غرب بود. پيرو اين سياست بود كه بسياري از اين مراكز تمدني در اطراف كرانه هاي درياي پارس ساخته شدند. (52)
سلوكيان بر جاده هاي بزرگ بين قاره اي كه اروپا را به آسيا و آفريقا متصل مي ساخت، تسلط داشتند. يكسان سازي سرزمين هاي پهناور ما بين درياي مديترانه با سير دريا و سند و خليج فارس و درياي عمان و ايجاد ارتباط اداري و بازرگاني و سياسي ميان آنان از مهم ترين پيامدهاي امپراطوري سلوكي بود. (53)
آنان با به كارگيري تجارب يونانيان و فنيقي ها در زمينه ي كشتي سازي، ناوگان متعددي را در آب هاي درياي پارس به كار گرفتند. اين امر ضمن تأمين ارتباط بازرگاني با هند در شرق و درياي سرخ در غرب، فرايند مبادلات تجاري ميان اروپا با مشرق زمين را تسهيل مي نمود. (54)
افزايش گنجايش كشتي ها، كوتاه شدن زمان مسافرت در نتيجه ي افزايش سرعت ناوگان از 4 تا 6 كاره ي دريايي و شناخت دقيق تنگه ها و آبراهه هاي مشهور جهان از عوامل عمده ي توسعه ي بازرگاني دريايي در عصر سلوكيان بود. (55)
ناوگان بادباني با بادهاي موسمي كه از ماه مه تا سپتامبر از طرف جنوب غربي به سوي هند و از نوامبر تا مارس از سوي مخالف و به طرف درياي سرخ مي وزيد و ساير بادهاي يكنواخت كه از يك طرف اقيانوس هند به طور دايم و در تمام فصول سال جريان داشت، كشتي هاي تجاري را قادر مي ساخت با استفاده از اين جريانات در كمتر از يك سال به هند رفته و پس از داد و ستد، مراجعت نمايند. (56)
مسير انتقال كالا مرحله به مرحله و منطقه به منطقه صورت مي پذيرفت. خطوط كاروان رو از آسياي صغير به سلوكيه و از آنجا به دمشق و «بيروتوت» (بيروت) و انطاكيه كشيده مي شد. شاه راه هايي كه از چين مي آمد، از تركستان، بخارا و يا از راه هاي «ارال» و درياي مازندران و درياي سياه مي گذشتند. راه هايي كه از هند شروع مي شد، از افغانستان و ايران به سلوكيه و يا از عربستان به «پترا» و سپس به «بيت المقدس» و دمشق و يا از اقيانوس هند و درياي عمان به «عدن» و سپس از درياي سرخ به سوئز و در پايان به شهر «اسكندريه» منتهي مي گشت. (57)
در عصر هلني، اسكندريه مركز عمده ي تجارت جهان بود. در نتيجه ي التقات ميان راه هاي زميني و دريايي، كشتي هاي باري در تمام مناطق مديترانه ي شرقي تا نواحي دوردست هند و چين و بريتانيا و اسپانيا در رفت و آمد بودند. در اين دوران مسافرت از سواحل «آدرياتيك» به اتيوپي و افريقا امكان پذير بود. عربستان و هند با روسيه ي جنوبي در ارتباط بودند. طلا از هند، نقره از اسپانيا، مس از قبرس، قلع از بريتانيا و آهن از آفريقا صادر و وارد مي گرديد كه نشانگر پهنه ي اقتصاد دريايي در عصر هلني مي باشد. (58)
خط سير كاروان هاي تجاري چين از كرانه هاي چين شروع و پس از قطع رودخانه ي «هوانگ هو» و كوه هاي منطقه ي «سين كيانگ» ‌به افغانستان وارد شده و در امتداد رودخانه ي «اكسوس» ادامه مي يافت. گاه نيز به سوي هند، سوريه رفته در نهايت به درياي مديترانه منتهي مي گشت (59). در عصر سلوكي يك راه بازرگاني كه از ايران شروع مي شد و از سوي تركستان به چين مي رفت، منسوجات عمده ي سوريه را به تركستان و چين منتقل مي نمود. اين راه هنوز جاده ي ابريشم ناميده نمي شد. (60)
هندوستان، اقيانوس هند و درياي عمان در تجارت سلوكيان جايگاه ممتازي داشتند. پس از فتوحات اسكندر و سپس انتيوخوس سوم، بازارهاي هندي بر روي بازرگانان سلوكي و كشورهاي تابعه ي امپراتوري گشوده شد. سلوكيان و سپس روميان به مصنوعات لطيف كتاني، برنج، عطريات و به ويژه ادويه جات و فلفل هند علاقه ي فراوان داشتند. چنانكه انتيوخوس سوم به منظور امنيت تجارت ادويه، به شهرهاي سلوكيه در كران دجله، شوش و عليه اهالي گرا، در حاشيه ي ساحلي عربستان به عمليات نظامي پرداخت (61).
بازرگانان از دره ي نيل عبور كرده و به مبدأ درياي سرخ مي رسيدند. در درياي سرخ كشتي ها را از قلع، مس، روي، طلا، و ساير مال التجاره بارگيري نموده و با طي نمودن دريا، به يكي از بنادر در دهانه ي درياي سياه مي رساندند. در آنجا با تجار شرقي تماس يافته و داد و ستد مي نمودند. گاه نيز سلوكيان و روميان از دهانه ي درياي سرخ عبور كرده و با گذر از درياي عمان و اقيانوس هند، به سرزمين هندوستان دست مي يافتند. (62) بخش عمده ي تجارت با شبه قاره ي هند از طريق بنادر خليج فارس و بخصوص درياي عمان كه به صورت سنتي در ارتباط تنگاتنگي با مراكز اقتصادي شبه قاره ي هند بودند، انجام مي گرفت. شبه جزيره ي عربستان، به ويژه سرزمين عمان در توليد مواد خوشبو كننده (عود- كندر) اهميت فراوان داشت. معابد از آسيا تا مصر و يونان از اين مواد در مراسم مذهبي خود استفاده مي كردند. بازرگانان خليج فارس و درياي عمان با شركت فعالانه در تجارت عطريات و كندر به سود فراواني دست مي يافتند. (63)
پنبه ي مديترانه، ابريشم، وسايل آرايشي، رنگ و عطر، ادويه و سنگ هاي قيمتي هند، كندر عربستان، مرواريد خليج فارس، احجار «كريمه»، جواهرات برجسته كاري، داروهاي گياهي، نباتات، انواع مرهم، روغن جات، گلاب و ارغوان، شيشه آلات، سفال، منسوجات، پاپيروس و اشياء‌ هنري از مهم ترين كالاهايي بودند كه در بازرگاني دريايي و زميني عصر سلوكي داد و ستد مي شدند. (64) داروهاي هندي تا سرزمين بريتانيا صادر مي شد. (65) محصولات عمده ي سرزمين ايران نيز شامل البسه و زينت آلات، دارو، احجار كريمه، فرش، گندم، حبوبات، الوار، كاني هاي زيرزميني چون مس، سرب و آهن بود؛ معابر دريايي جنوب و جنوب شرقي، شريان هاي حياتي صادرات اين كالاها بودند. (66)
چون عيار سكه هاي سلوكي با عيار مسكوكات آتني كه در بخش اعظم جهان يوناني مآب به آن تأسي مي شد، يكسان بود، در نتيجه از خليج فارس و درياي عمان و اقيانوس هند تا درياي ادرياتيك، مبادلات بازرگاني بر پايه ي نظام پولي واحدي صورت مي گرفت. مسكوكات سيمين يك شكل كه در دوره ي امپراتوري هخامنشي وجود نداشت، داد و ستد ما بين بخشهاي مختلف جهان را تسهيل مي كرد. (67)

ب: پارتيان

تلاش براي توسعه ي نقش آفريني سياسي و نظامي

در اواخر عصر سلوكيان در ايران، بخش هاي عمده اي از مناطقي كه در ارتباط با كرانه هاي درياي پارس قرار داشتند، تحت حاكميت و اداره ي حكومت ها و ساتراپ هاي محلي مستقل بودند. اين مناطق با حفظ قالب و سنت هاي خود به انقياد دولت تازه تأسيس اشكانيان درآمدند. براساس سياست اشكانيان، نظام ملوك الطوايفي در سرزمين هاي جنوب ايران نيز برقرار بود. حاكميت امپراتوري پارتي بر جزاير و بنادر درياي پارس در ابتداي تأسيس آن لرزان و فاقد برنامه ي بلندمدت و عميق بود. نوپايي حكومت اشكانيان، ضعف ناوگان دريايي، عدم ارتباط دريايي مازندران كه در مجاورت پايتخت پارتيان قرار داشت با آبهاي آزاد، دور بودن سواحل جنوبي از مركز پارت ها در شرق ايران و فقدان كوشش لازم و كافي براي دست يابي دايمي به دريا (چنان كه تنها در قسمت باريكي از دهانه ي رود فرات، امكان دسترسي به خليج فارس وجود داشت، اما در همين منطقه نيز دولت كوچك مستقل «خرسن» يا «مسنه» از لحاظ تجاري و قدرت بحري در موضعي برتر قرار داشت)، از مهم ترين عوامل كاهش علايق و پيوندهاي پارتيان با سواحل درياي پارس بود. استيلاي كوتاه مدت اشكانيان بر سوريه و آسياي صغير كه با درياي مديترانه و سياه مرتبط بود، اين ضعف را افزون مي ساخت. (68)
با تحكيم تدريجي پايه هاي حكومت اشكانيان و تمركز سياسي، اقتصادي و به ويژه نظامي آن، سنت توجه حكومت هاي ايران به منطقه ي استراتژيك خليج فارس و درياي عمان استمرار يافت و پارتيان به منظور گسترش حضور و افزايش نقش آفريني در اين حوزه ي حياتي بر تكاپوهاي خود افزودند. اين اقدامات از زمان مهرداد اول كه بنيان گذار عظمت دولت اشكاني شمرده مي شود، آغاز شد. او به كشور «باختر» لشكركشي نمود و بخش غربي آن ناحيه را به امپراتوري خود الحاق نمود. به ماد بزرگ لشكركشي كرد و سپس تا رود «هيداسب» (جيلم امروز) ‌در پنجاب هندوستان پيش روي نمود. در عهد وي تمامي ايران، بين النهرين و سواحل خليج فارس و درياي عمان تحت حاكميت اشكانيان قرار گرفت. خوزستان، پارس، «‌رخج» و بابل كه در ارتباط تنگاتنگي با اين مناطق بودند، مراكز عمده ي امپراتوري محسوب مي شدند. (69)
بر اين اساس امپراتوري پارت پهنه ي وسيعي از ساحل رود سند تا رودخانه «‌شواپس» (‌رود شوش، كارون)‌ را دربرمي گرفت. (70)
براساس تقسيمات اداري امپراتوري اشكاني كه به همت مهرداد اول شكل گرفت و با تكيه به مطالب مورخان يوناني، به ويژه پليني و كتاب شرح جاده ها و راه ها اثر ايزيدور خاراكسي، مملكت ايران به دو بخش عمده ي عليا و سفلي تقسيم مي گرديد. ايالت بين النهرين، بابل و زرنگ در قسمت سفلي قرار داشتند. در اين تقسيم بندي 18 ايالتي، از شوش كه به تصرف حكومت مستقل اليمايي در آمده بود و از ساتراپ نشين هاي پارس و «كرمانيه» كه به همراه نيمه ي غربي «گدروزيا» در حاكميت پارسيان قرار داشت و با سواحل جنوبي ايران در ارتباط بودند، اثري ديده نمي شود. (71)
تحركات نظامي ايران در مناطق جنوبي خليج فارس و تنگه ي هرمز در دوره ي مهرداد اول گسترش يافت. پيرو اين سياست، عمان و بحرين در حدود سال هاي 142ق. م به تصرف اشكانيان درآمد و در جزاير و بنادر عمده، پايگاه هاي نظامي تشكيل گرديد. (72)
استيلاي ايران بر مناطق عمده ي شمالي و جنوبي خليج فارس در منابع يوناني نيز ذكر شده است. چنانكه براساس نوشته ي يكي از دريانوردان يوناني كه در خدمت مصريان فعاليت مي كرد و در حدود سال 80ق. م كه مي بايست مقارن با حكومت مهرداد دوم/ اشك نهم (124-86ق. م) و نستروك/ اشك دهم (86-67ق. م)باشد، در درياي سرخ و بخشي از سواحل آفريقا و اقيانوس هند و درياي عمان به دريانوردي پرداخته است، سرزمين هاي واقع در حدود عمان و بحرين تحت حاكميت ايرانيان بوده است. (73) كشف آثاري از سكونت گاه هاي پارتيان در «خربس»‌ قشم و منطقه ي «فيلكه»، امارات متصالح و بحرين گواه اين مدعا مي باشد. (74)
در اين دوران كه تجاوز سياه پوستان يا حبشي هاي بدوي به سواحل خليج فارس تشديد بوده، دولت پارتي ناگزير شد به برخي مناطق جنوبي تنگه ي هرمز از جمله عمان لشكركشي كند و مهاجمان را تنبيه نمايد. (75)
به نوشته ي دريانوردان يوناني در حدود 80ق. م كشتي ها از دهانه ي خليج فارس حركت نموده و پس از شش روز به مركز تجارتي ديگري مي رسيدند كه «عمان» نام داشت و متعلق به ايران بود. (76)
دامنه ي حاكميت ايران پارتي تا حدود عربستان كنوني، «يمامه» و مغرب آن ناحيه تا حوضه ي وسط تا پايين وادي «واسيه» گسترش داشت. (77) در دوره ي اشكاني، در نتيجه ي گسترش فعاليت هاي تجاري و برپايي پايگاه هاي نظامي، مهاجرت ايراني ها از نيمه ي شمالي خليج فارس به بخش هاي جنوبي و استقرار دايمي در اين مناطق افزايش يافت. (78) در دوران ضعف اشكانيان، مهاجرت اقوام بدوي از مناطق جنوبي خليج فارس به بخش هاي شمالي تشديد گشت. چنانكه سكه هاي شخصي به نام مرداتس پسر فوباس، پادشاه عماني در ناحيه ي «مسنه» يا «ميشان» در انتهاي شط العرب، مصب رود دجله و ساحل خليج فارس به دست آمده است. اين امر بر اثر مهاجرت اقوام عماني، به ويژه قبيله ي «ازد» بود كه بر طبق سنت اعراب، قسمتي به همان نام در زيستگاه خود باقي ماندند و برخي نيز در منطقه ي «ميشان» ساكن گشتند. (79)
در دوره ي اشكاني به سرزمين گرگان بزرگ اشاره شده است كه محدوده ي وسيعي از شرق ايران را تا سرحدات دريايي جنوب را شامل مي شده است. چنانكه اردوان سوم، اشك هجدهم (‌12-40م) پيش از رسيدن به سلطنت بر اين حدود فرمان مي راند. لشكركشي تراژان يا ترايانوس ملقب به پاثيكوس، امپراطور روم در سال 116م معاصر حكومت خسرواشكاني/ اشك بيست و چهارم (109-130م) نمونه اي از اين وقايع است. سپاه روم از كنار رودخانه ي فرات به كرانه ي دجله گسيل شد و در لحظه اي نادر، يكي از امپراطوران روم به سرحد خليج فارس گام نهاد و به تماشاي كشتي هايي پرداخت كه به سوي اقيانوس هند مي رفتند. به نوشته ي ژور دانسس، نويسنده ي متأخر، تنديسي از امپراتور تراژان بر ساحل خليج فارس برپا گرديد. (80) تراژان سفري تجسسي را نيز در خليج فارس انجام داد كه عملاً محدود مجمع الجزاير بحرين شد.
سرانجام در اثر قيام مردم ايران بر عليه اشغالگران رومي مجبور به عقب نشيني شد و پس از ناكامي در تصرف«الحضر» در بين النهرين، پيش از رسيدن به روم در سال 117م درگذشت. هادريان، امپراطور جديد روم با دولت ايران صلح نمود و سرزمين هاي اشغالي از جمله در محدوده ي خليج فارس را تخليه نمود. (81)
سپتيم سوروس، امپراطور روم نيز مقارن با حكومت بلاش چهارم/ اشك بيست و هفتم (191-208م) در اواخر تابستان سال 198م با استفاده از ناوگان خود در طول فرات حركت نمود و به شهر بابل رسيد. به دستور او «ترعه» ي شهر ملك (82) لايروبي شد و به رودخانه ي دجله اتصال يافت. (83) لشكركشي وي نيز با شيوع بيماري و گسترش قحطي در سپاه او به شكست انجاميد و شهرهاي سلوكيه، بابل، تيسفون، و سرزمين هاي مجاور خليج فارس مجدداً تحت حاكميت اشكانيان قرار گرفت.

بازرگاني و تجارت دريايي

امپراطور پهناور اشكاني بر سر راه هاي عمده ي دريايي و زميني، به ويژه خليج فارس، درياي عمان، اقيانوس هند، جاده ي ابريشم و روم قرار گرفته بود. اشكانيان با هدف استفاده از عوارض گمركي و توسعه ي بازرگاني به ساخت و نوسازي بنادر و راه هاي قديمي پرداختند. جاده ي ابريشم كه بخش هايي از انشعابات آن به سواحل جنوبي ايران منتهي مي گشت، يكي از بهترين راه هاي ارتباطي در اين روزگار بود و در دوره ي حكومت 500 ساله ي پارتيان به شكل گيري نهايي رسيد و به مركزي براي تبادلات اقتصادي و فرهنگي بين شرق و غرب تبديل گشت. دولت اشكاني بر بخش عمده اي از اين راه تسلط داشت و از حمل و نقل كالا در اين جاده سود فراوان مي برد. بازرگانان ايراني، يوناني، بابل، يهودي و عرب در اين شاهراه تجاري به طور فعال به داد و ستد مشغول بودند. (84)
جاده ي ابريشم از « انطاکيه»، پايتخت روميان در سوريه شروع شده و از فرات و شهر «هيراپليس» (مينيج) مي گذشت و داخل امپراتوري پارت مي شد و پس از عبور از اکباتان، «راگا»، «هکاتوم پيلوس» و مرو، به بلخ مي رسيد و از آنجا به سوي « پامير» استمرار مي يافت. (85)
به نوشته ي ايزيدور خاراكسي در كتاب ايستگاههاي پارتي در آغاز سده ي يكم، يكي از مهم ترين راه هاي بازرگاني كه با درياي پارس پيوند داشت، راهي فرعي بود كه از راه شاهي هرات جدا مي شد و در جهت شمال به مرو و فراسوي آن مي رفت و پس از آن به راه ابريشم كه از طريق واحه هاي تركستان شرقي از چين مي آمد، مي پيوست. اين جاده از «مرگيانه» به «آريا» (هرات امروزي)، «درنگيانه» و «سكستان» و از آنجا به «ارخوسيا» مي رفت و از آنجا به قندهار كنوني و سپس به ناحيه ي غزنه مي رسيد و در اين منطقه حاشيه ي شرقي مرز امپراتوري پارتي به كران غربي هند بر مي خورد، و سپس در امتداد به سرزمين آسياي صغير و سوريه، بخصوص «پالميرا»، از راه فرات به سلوكيه مي پيوست كه گذرگاهي به فرات سفلي و از آنجا به خليج فارس داشت. (86)
در دوره ي اشكاني، مراكزي براي بازرگانان، دلالان و كاركنان حمل و نقل داير شده بود؛ ترعه ها و كانال هاي آبي مرمت و نگهداري مي گرديد و در بنادر تشكيلاتي براي تجارت دريايي برپا بود. تجارت با انواع كشتي ها به اقصي نقاط جهان انجام مي گرفت. ايرانيان عصر پارتي با ساخت كشتي هاي بزرگ كه در كارگاه هاي متعدد در سواحل شمالي و جنوبي درياي پارس توليد مي گرديد و شناسايي دقيق راه هاي دريايي بر دريانوردي جهان تأثير فراوان گذاشتند. (87)
راه دريايي به هند از طريق درياي عمان، اقيانوس هند و درياي سرخ صورت مي گرفت. بندر «خاراكسس» يكي از بنادر اصلي در مسير راه دريايي به هند بود. در سده ي اول ميلادي بازرگانان با استفاده از بادهاي موسمي به طورمستقيم از خليج فارس عازم هند، «سري لانكا» و سواحل چين مي شدند. (88) بازرگانان از خاراكسس تا مصب رودخانه ي سند را در طي 40 روز طي مي نمودند. پريپلوس، بازرگان يوناني الاصل مصري، شهر خاراكسس را بازار پارتي خوانده است كه از اين شهر مرواريد سياه، پارچه هاي ارغواني، شراب و طلا كه از برخي نقاط جنوبي خليج فارس چون «اومانه» يا عمان وارد مي شد، به ديگر نقاط صادر مي گرديد. (89)
روابط تجاري بين ايران و چين از زمان مهرداد دوم اشكاني رو به گسترش نهاد. مابين سال هاي 120 تا 88ق. م براي نخستين بار سفارتي از چين عازم ايران گرديد و در سال 97م نيز سفيري به نام كان ينگ از طرف بان جاو، سردار چيني به دربار پارتيان اعزام شد. اين سفير مي خواست از خليج فارس تا خليج «عقبه» در درياي سرخ را مورد بررسي قرار دهد، اما منصرف شد. اين عدم توفيق ناشي از سياست تجاري اشكانيان مبني بر در انحصار داشتن تجارت بين شرق و غرب و چين و روم و جلوگيري از شناسايي راه هاي تجاري دريايي به وسيله ي رقيبان بوده است. (90)
براساس سالنامه هاي چيني، سوداگران اشكاني با استفاده از ارابه و كشتي به كشورهاي مجاور و سرزمين هاي دوردست كه چندين هزار فرسنگ مسافت داشت، كالا صادر و وارد مي كردند و در كار بازرگاني مهارت فراوان داشتند. (91)
منطقه ي بين النهرين نيز در تجارت دريايي خليج فارس نقش مهمي ايفا مي كرد؛ زيرا از طريق بندر «آبله» به صورت بلاواسطه با اين حوزه ي آبي در ارتباط بود. راه هاي تجاري عربستان براي انتقال كالاهاي ساخت هندوستان و چين به مصر و اروپا حايز اهميت فراواني بود و به صورت خطوط اتصالي فعاليت مي كردند. در نتيجه ي اين امر ميان درياي پارس از يك سو و مديترانه و مصر از سوي ديگر پيوند تنگاتنگي برقرار بود. در اين مسير بازرگاني دو راه عمده وجود داشت:
1. راه شمالي، كه از خليج فارس و درياي عمان و به ويژه بندر عمان آغاز و پس از پيمودن «باديه الشام» و فلسطين به صور در فنيقيه مي رسيد و يا به قصد مصر از سوريه و فلسطين به خليج عقبه و بندر غزه امتداد مي يافت.
2. راه عربستان جنوبي كه كشتي هاي هندوستان از آنجا مال التجاره ي خود را به بندر عمان يا يكي از بنادر جنوبي منتقل كرده و سپس تجار عرب آنرا به موازات سواحل جنوبي به يمن و سپس به موازات درياي سرخ به عربستان سنگي يا «پترا» حمل و از آنجا به بندر «ايله» در خليج عقبه يا بندر «غزه» در مديترانه ارسال مي كردند. (92)
در سده ي دوم ميلادي، مركز عمده ي تجارت، ‌با بين النهرين و شرق، «پالميرا» بود. راه هاي بازرگاني از پالميرا به فرات مي رسيد و از آنجا به سوي سرزمين هاي شرقي استمرار مي يافت. كاروان ها از راه «دورائوروپوس» در جهت پايين رودخانه به بندر «خاراكسس» در كرانه ي خليج فارس مي رسيدند و در آنجا با كشتي هاي گوناگوني كه براي هند و چين رهسپار بودند به بارگيري و باراندازي كالا مي پرداختند. (93)
جواهرات و احجار كريمه، ادويه جات معطر، حيوانات كمياب چون طاووس و بوزينه از مهم ترين كالاهاي داد و ستدي شده بودند. (94) واردات عمده ي ايران در دوره ي اشكاني ابريشم خام چيني، احجار گرانبهاي هند، عطريات، ترياك، بردگان خواجه، ادويه جات به ويژه انواع فلفل، پارچه و منسوجات، عاج، آهن آلات، چرم، روغن هاي معطر شرق و غيره بود. (95) صادرات ايران نيز شامل قالي و قاليچه، ادويه جات، پارچه هاي ابريشمي، لوحه هاي كنده كاري شده با تصاوير شاهان و بزرگان ايران و نوازندگان، انواع فلزات، زعفران، ‌قيرها و روغن هاي معدني، شراب، پرندگان و مرواريد خليج فارس بود. كاروان هايي كه از بين النهرين مي آمدند، شيشه آلات سوريه، ‌پارچه هاي ابريشمي، پشمين ارغواني، شراب و لبنيات و كره را به نواحي شرقي امپراتوري اشكاني حمل مي كردند و از آنجا كالاهاي بازرگاني محلي را به سرزمين چين و هندوستان صادر مي كردند. (96)

برآمد:

پس از فروپاشي امپراتوري هخامنشي و ظهور سلوكيان، اهميت خليج فارس و درياي عمان (‌درياي پارس) ‌در تحولات سياسي و اقتصادي ايران حفظ شد. با سقوط هخامنشيان و تصرف بين النهرين، كرانه هاي درياي پارس به تصرف سپاهيان اسكندر مقدوني درآمد. اسكندر با هدف برقراري ارتباطات ميان امپراتوري گسترده ي خود و بهره مندي نظامي و اقتصادي، با اشتياق وافر به اكتشافات جغرافياي و مساحي اراضي و ارزيابي آبراه ها پرداخت. پس از لشكركشي اسكندر به هندوستان، نئارخوس، فرمانده دريايي سلوكيان مأموريت يافت تا با گذر از رود سند به اكتشاف اقيانوس هند، درياي عمان و خليج فارس بپردازد. اسكندر پس از اتمام مأموريت نئارخوس، تلاش هايي را براي شناسايي راه هاي عربستان شرقي و آب هاي پيرامون شبه جزيره ي عربستان انجام داد. در تقسيمات اداري حكومت سلوكيان عهد سلوكوس اول، حدود بين النهرين، بابل، اقيانوس هند و خليج فارس جزء ايالات سوم و پارس همراه با گدروزيا و كرمان و بخش هايي از سواحل كرمان بزرگ جزء ايالات چهارم محسوب مي گشتند. سلوكيان پس از پادشاهي سلوكوس اول تا زمان حكومت انتيخوس سوم در برخي از نواحي كرانه هاي جنوب ايران، به ويژه سواحل مكران (درياي عمان) و بخش هاي جنوبي خليج فارس فاقد حاكميت و تسلط كامل بودند. با ظهور انتيخوس سوم (187-223ق. م) كه تمركز سياسي و افزايش قدرت نظامي زميني و دريايي سلوكيان را پس از مدت ها فترت و ركود، احيا نموده بود، نقش آفريني در منطقه ي خليج فارس و درياي عمان نيز توسعه يافت. روند رو به رشد اقتصاد ايران و كشورهاي همجوار آن كه در اوايل عصر هخامنشي وجود داشت، در دوره ي امپراتوري سلوكيان ادامه يافت.
اعاده ي امنيت و استقرار آرامش در تمامي امپراتوري سلوكي به ويژه پس از فروكش نمودن جنگ هاي جانشيني اسكندر، ارتباط بين سرزمين هاي شرق و غرب جهان و يكپارچه سازي آن در نتيجه ي فتوحات گسترده، رونق استفاده از اقتصاد پولي و كاهش معاملات كالا به كالا، تعادل قيمت ها، گسترش راه هاي بازرگاني و خطوط حمل و نقل، ساخت شهرها و بنادر جديد، رونق كشاورزي در نتيجه ي به كارگيري از فنون جديد كاشت و عمليات كانال كشي و زه كشي، استفاده از ذخاير انباشته ي هخامنشيان و انتقال اين نقدينگي ها به بازارهاي تجاري، رشد بازرگاني و توسعه ي صنايع با تأكيد بر تخصصي نمودن، تقسيم كار و افزايش توليدات از عوامل مؤثر در اين امر بود. بخش عمده اي از تحركات اقتصادي سلوكيان در محدوده ي درياي پارس، برگرفته از تأسيسات و زيرساخت هاي بازمانده از دوران هخامنشي بود.
سلوكيان در تمام دوران حكومت خود، حتي در روزگار انحطاط و ضعف، كوشيدند تا بر مناطق جنوب و جنوب شرقي ايران و حوزه ي بين النهرين، حاكميت داشته باشند. بر اين اساس بسياري از شهرهايي كه به وسيله ي سلوكيان احداث يا بازسازي شد، در حوزه ي بين النهرين و پيرامون خليج فارس بود.
حاكميت امپراتوري پارتي بر جزاير و بنادر خليج فارس و درياي عمان در ابتداي تأسيس آن لرزان و فاقد سياست ها و علايق بلندمدت و عميق بود. نوپايي حكومت اشكانيان، ضعف ناوگان دريايي، عدم ارتباط دريايي مازندران با ساير درياها كه در مجاورت پايتخت پارتيان قرار داشت، دور بودن خليج فارس و درياي عمان از مركز پارت ها در شرق ايران و عدم كوشش لازم و كافي براي دست يابي دايمي به دريا (چنان كه تنها در قسمت باريكي از دهانه ي رود فرات، امكان دسترسي به خليج فارس وجود داشت، اما در همين منطقه نيز دولت كوچك مستقل خرسن يا مسنه از لحاظ تجاري و قدرت بحري در موضعي برتر قرار داشت)، از مهم ترين عوامل اين وضعيت بود. استيلاي كوتاه مدت اشكانيان بر سوريه و آسياي صغير كه با درياي مديترانه و درياي سياه مرتبط بود، اين ضعف را افزون مي ساخت. با تحكيم تدريجي پايه هاي حكومت اشكانيان و تمركز سياسي، اقتصادي و به ويژه نظامي آن، سنت توجه دولت هاي ايران به منطقه ي استراتژيك درياي پارس استمرار يافت و پارتيان به منظور توسعه ي نقش افزايشي خود در اين حوزه ي حياتي بر تكاپوهاي خود افزودند. اين تحركات از زمان مهرداد اول كه بنيان گذار عظمت دولت اشكاني شمرده مي شود، آغاز گرديد. تحركات نظامي ايران نيز در مناطق جنوبي خليج فارس و تنگه ي هرمز در دوره ي مهرداد اول گسترش يافت. پيرو اين سياست، عمان و بحرين در حدود سال هاي 142ق. م به تصرف اشكانيان درآمد و در جزاير و بنادر عمده، پايگاه هاي نظامي ايجاد شد. در روزگار اشكانيان، تمام سواحل شرقي شبه جزيره ي عربستان و عمان، بخشي از خاك ايران به شمار مي رفت. هنگامي كه تجاوز سياه پوستان به سواحل خليج فارس تشديد شده بود، دولت پارتي ناگزير به لشكركشي به عمان و امارات متحده ي عربي كنوني و تصرف كامل آن و شكست مهاجمان شد. امپراطور پهناور اشكاني بر سر راه هاي عمده ي دريايي و زميني، به ويژه خليج فارس، درياي عمان، اقيانوس هند، جاده ي ابريشم و روم قرار گرفته بود. اشكانيان با هدف استفاده از عوارض گمركي و توسعه ي بازرگاني به ساخت و نوسازي بنادر و راه هاي قديمي اقدام كردند. بر اين اساس با وجود آنكه با سقوط امپراتوري هخامنشي، وقفه ي گذرا در حاكميت سياسي و اقتصادي ايران بر منطقه ي خليج فارس و درياي عمان پديدار گشت، اما با ظهور سلوكيان و اشكانيان، حكمرانان مقدوني و پارتي با درك اهميت سوق الجيشي اين حوزه، تكاپوهاي نظامي، تجاري خود را بر جزاير و بنادر شمالي و جنوبي خليج فارس و درياي عمان گسترش دادند و ايران به عنوان قدرت بلامنازع نقش آفريني تاريخي خود را تداوم بخشيد.

پي‌نوشت‌ها:

1. عضو هيئت علمي دانشگاه اروميه
Southstar_boy@yahoo. com
2. «تااوكه»: منطقه اي در حدود رودخانه ي دالكي در مجاورت برازجان استان بوشهر.
3. «گوكانه»: در حدود بندر كنگان امروزي، واقع در جنوب بوشهر.
4. «اپستانه»: منطبق با «بستانو» در كنار خليج نايبند، در جنوب بوشهر.
5. «گرا» (القطيف): بخشي از منطقه ي «الاحساء» باستاني، در شمال بندر دمام عربستان سعودي.
6. خاورشناسان فرانسوي: تمدن ايراني، ترجمه عيسي بهنام، تهران: ترجمه و نشر كتاب، 1337، ص 78.
7. پيرنيا، حسن، تاريخ ايران باستان، جلد2، تهران: دنياي كتاب، 1370، ص 1819.
8. همان، ص 1807.
9. همانجا.
10. اقتداري، احمد: خليج فارس، تهران: ابن سينا، 1345، ص 52؛ پيرنيا، پيشين، ص 1869.
11. هوار، كلمان: ايران و تمدن ايراني، حسن انوشه، اميركبير، 1375، ص 79.
12. ويكلن و برزا، پيشين، ص 258.
13. اقتداري، پيشين، ص 52؛ مشكور، محمدجواد، جغرافياي تاريخي ايران باستان، تهران: دنياي كتاب، 1371، ص 48.
14. موسوي، محمود: كاوش هاي باستان شناسي در شهر تاريخي حريره جزيره كيش، تهران: ميراث فرهنگي، 1376، ص 208.
15. پيرنيا، پيشين، 1870.
16. گيرشمن، رومن: ايران از آغاز تا اسلام، ترجمه ي محمدمعين، تهران: علمي و فرهنگي، 1368، ص 3.
17. پيرنيا، پيشين، 1370، ص 1890.
18. بويل، جان اندرو: تاريخ ايران از سلوكيان تا فروپاشي دولت ساسانيان، جلد3، قسمت 1، ترجمه ي حسن انوشه، تهران، اميركبير، 1373، ص 707.
19. گوتشميد، آلفرد فن: تاريخ ايران و ممالك همجوار آن از زمان اسكندر مقدوني تا انقراض اشكانيان، ترجمه ي كيكاوس جهانداري، تهران: علمي، بي تا، ص 329.
20. رائين، اسماعيل: دريانوردي ايرانيان از عصر استعمار تا امروز، تهران: جاويدان، 1356، ص 113.
21. پيرنيا، پيشين، ص 1886؛ گوتشميد، پيشين، ص 213.
22. عبدي، كاميار: «يك ايراني در آتن و آگاهي هاي او درباره خليج فارس». گزارش هاي باستان شناسي، جلد1، تهران: ميراث فرهنگي، 1376، ص 201.
23. همان، ص 199.
24. همان، ص 204.
25. همان، ص 206.
26. مشكور، محمدجواد؛ رجب نيا، مسعود: تاريخ سياسي و اجتماعي اشكانيان، پارتيان يا پهلوانان قديم، تهران: دنياي كتاب، 1374، ص 68.
27. پيرنيا، پيشين، ص 2065-2066؛ مشكور، همان، ص 73.
28. فراي، ريچارد: ميراث باستاني ايران، ترجمه مسعود رجب نيا، تهران: علمي و فرهنگي، 1368، ص 235.
29. گوتشميد، پيشين، ص 52.
30. گيرشمن، پيشين، ص 209.
31. بويل، پيشين، ص 73.
32. همان، ص 708؛ گوتشميد، پيشين، ص 62.
33. همانجا.
34. نفيسي، سعيد؛ تاريخ اجتماعي ايران از انقراض ساسانيان تا انقراض امويان، تهران: دانشگاه تهران، 1342، ص 178؛ محمدي ملايري، محمد: تاريخ و فرهنگ ايران در دوران انتقال از عصر ساساني به عصر اسلامي، جلد1، بخش2 (دل ايرانشهر)، تهران: توس، 1379، ص 71.
35. سرفراز، علي اكبر: اكتشافات اخير باستان شناسي در خليج فارس، ميراث ليان، بوشهر: ميراث فرهنگي استان بوشهر، 1387، ص 79.
36. گوتشميد، پيشين، ص 65؛ زرين كوب، عبدالحسين: ايران قبل از اسلام، تهران: اميركبير، 1389، ص 283.
37. عبدي، پيشين، ص31؛ اقتداري، پيشين، صص 171-997.
38. يارشاطر، احسان: تاريخ ايران از سلوكيان تا فروپاشي دولت ساسانيان، جلد3، قسمت2، تهران: اميركبير، 1377، ص 498.
39. بويل، پيشين، ص 112.
40. همان، ص 114.
41. رهبر، مهدي: ‌«پژوهشي درباره يك مجسمه مرمري يوناني از برازجان»، در كتاب: باستان شناسي و هنر ايران، 32 مقاله در بزرگداشت عزت الله نگهبان، به كوشش عباس عليزاده، يوسف مجيدزاده، صادق ملك شهميرزادي، تهران: مركز نشر دانشگاهي، 1378، صص 198-193.
42. بويل، پيشين، ص 117.
43. دياكونف. م، تاريخ ماد، ترجمه ي كريم كشاورز، تهران: علمي و فرهنگي، 1344، صص 14-15.
44. فراي، پيشين، ص 236.
45. پيرنيا، پيشين، ص 78.
46. دينوري، احمد بن داود، اخبارالطول، محمد مهدوي دامغاني، تهران: نشر ني، 1368، ص 65.
47. بويل، پيشين، ص 412.
48. گيرشمن، پيشين، ص 262.
49. همان، ص 254.
50. مشكور و رجب نيا، تاريخ سياسي و اجتماعي اشكانيان، پارتيان يا پهلوانان قديم، ‌پيشين، ص 122.
51. گيرشمن، پيشين، ص 262.
52. فراي، پيشين، ص 236.
53. باوزاني، الساندرو، ايرانيان؛ متضمن تاريخ ايران با تكيه بر اوضاع اقتصادي و اجتماعي، ترجمه ي مسعود رجب نيا، تهران: روزبهان، 1359، ص 48.
54. گيرشمن، پيشين، ص 278؛ آذري، علاءالدين، تاريخ روابط ايران و چين، تهران: اميركبير، 1367، ص 127.
55. مشكور و رجب نيا، تاريخ سياسي و اجتماعي اشكانيان، پارتيان يا پهلوانان قديم، پيشين، ص 91.
56. تاد، لوئيس پاول؛ سير تكاملي تمدن، هاشم و مجيد رضي، تهران: اسيا، 1342، صص 202-201.
57. مشكور و رجب نيا، تاريخ سياسي و اجتماعي اشكانيان، پارتيان يا پهلوانان قديم، پيشين، ص 91.
58. پرشرون، موريس: چنگيزخان، سياستمداري زبردست، لشكركشي خونخوار، به ضميمه... ، ترجمه ي علي اقبالي، تهران: جاويدان، 1369، صص 159-160.
59. تاد، پيشين، صص 202-201.
60. خاورشناسان فرانسوي، پيشين، ص 77.
61. بويل، پيشين، ص 111.
62. تاد، ‌پيشين، صص 201-202.
63. صباح، ‌سالم الجبير: امارات خليج فارس و مسئله نفت، ترجمه ي علي بيگدلي، تهران: موسسه ي مطالعات و انتشارات تاريخي ميراث بين الملل، 1368، ص 14.
64. گيرشمن، پيشين، صص 278 و 279.
65. آذري، پيشين، ص 17.
66. گيرشمن، پيشين، صص 278 و 279.
67. بويل، پيشين، ص 111.
68. پيرنيا، پيشين، ص 1672؛ مشكور، جغرافياي تاريخي ايران باستان، پيشين، ‌ص 146.
69. مشكور و رجب نيا، تاريخ سياسي و اجتماعي اشكانيان، پارتيان... ، پيشين، ص 405؛ دياکونف، پيشين، ص 46.
70. هرتسفلد، ارنست: تاريخ باستاني ايران بر بنياد باستان شناسي، ترجمه علي اصغر حكمت، تهران: انجمن آثار ملي، 1354، ص 100.
71. گوتشميد، پيشين، ص 4-88.
72. همانجا.
73. اقبال آشتياني، عباس: مطالعاتي درباره بحرين و جزاير و سواحل خليج فارس، تهران: چاپخانه ي مجلس، ‌1328، ص 16.
74. راد، ‌بابك: «آثار باستاني خليج فارس»، بررسي هاي تاريخي مهر و آبان، 1350، ص 58.
75. چمن كار، محمدجعفر: «روابط ايران و عمان در دوره پهلوي»، تاريخ روابط خارجي، سال 4، شماره ي 16، پاييز 1382، ص 60.
76. ويلسون، آرنولد: خليج فارس، ترجمه ي محمد سعيدي، تهران: ترجمه و نشر كتاب، 1348، ص 62.
77. تقي زاده، حسن: از پرويز تا چنگيز، تهران: فروغي، 1349، ص 24.
78. مجتهدزاده، پيروز: خليج فارس، كشورها و مرزها، تهران: عطايي، 1376، ص 29.
79. گوتشميد، پيشين، ص 243.
80. گوتشميد، پيشين، صص216-217؛ دوبواز، نيلسون كارل، تاريخ سياسي پارت «اشكانيان»، ترجمه ي علي اصغر حكمت، تهران: ابن سينا و فرانكلين، صص 209-210.
81. مشكور، محمدجواد: تاريخ ايران زمين، تهران: اشراقي، 1372، ص 71.
82. «ملك» شهري در بابل باستان، در حوضه ي رود فرات در ميانرودان بود.
83. مشكور و رجب نيا، تاريخ سياسي و اجتماعي اشكانيان، پارتيان يا پهلوانان قديم، پيشين، ص 405.
84. رياضي، محمدرضا: «جاده ابريشم، شكل گيري و پيشينه»، باستان شناسي و تاريخ، س9، شماره2، بهار و تابستان 1374، ص 52.
85. گروسه، رنه: امپراتوري صحرانوردان، عبدالحسين ميكده، تهران: علمي و فرهنگي، 1379، صص 92-93.
86. يارشاطر، پيشين، ص 74.
87. مجتهدزاده، پيشين، ص 74.
88. رائين، پيشين، ص 229.
89. مشكور و رجب نيا، تاريخ سياسي و اجتماعي اشكانيان، پارتيان يا پهلوانان قديم، پيشين، ص 472-473.
90. پيرنيا، پيشين، ص 2699؛ زرين كوب، پيشين، صص 355-366.
91. آذري، پيشين، ص 32.
92. فياض، علي اكبر: تاريخ اسلام، تهران، دانشگاه تهران، 1378، ص 11.
93. يارشاطر، پيشين، ص 140.
94. فياض، پيشين، ص 11.
95. يارشاطر، پيشين، ص 139.
96. همانجا.

کتابنامه:
آذري، علاء الدين: تاريخ روابط ايران و چين، تهران: اميركبير، 1367.
اقبال آشتياني، عباس: مطالعاتي درباره ي بحرين و جزاير و سواحل خليج فارس، تهران: چاپخانه ي مجلس، ‌1328.
اقتداري، احمد: خليج فارس، تهران: ابن سينا، 1345.
باوزاني، الساندرو: ايرانيان؛ متضمن تاريخ ايران با تكيه بر اوضاع اقتصادي و اجتماعي. [مترجم] مسعود رجب نيا، تهران: روزبهان، 1359.
بويل، جان اندرو: تاريخ ايران از سلوكيان تا فروپاشي دولت ساسانيان، [مترجم] حسن انوشه، تهران: اميركبير، 1373.
پرشرون، موريس: چنگيزخان، سياستمداري زبردست، لشكركشي خونخوار، به انضمام... [مترجم] علي اقبالي. تهران: جاويدان، 1369.
پيرنيا، حسن: تاريخ ايران باستان، تهران: دنياي كتاب، 1370.
تاد، اوئيس پاول: سير تكاملي تمدن [مترجم] هاشم رضي و مجيد رضي، تهران: آسيا، 1342.
تقي زاده، حسن: از پرويز تا چنگيز، تهران: فروغي، 1349.
چمن كار، محمدجعفر: «روابط ايران و عمان در دوره ي پهلوي»، تاريخ روابط خارجي. سال چهارم، پاييز 1382، 16.
خاورشناسان فرانسوي: تمدن ايراني [مترجم] عيسي بهنام، تهران: ترجمه و نشر كتاب، 1347.
دوبواز، نيلسون كارل: تاريخ سياسي پارت «اشكانيان» [مترجم] علي اصغر حكمت. تهران: ابن سينا و فرانكلين، 1342.
دياكونف، م: تاريخ ماد. [مترجم] كريم كشاورز. تهران: علمي و فرهنگي، 1344.
دينوري، احمد بن داوود، اخبار الطوال. [مترجم] محمد مهدوي دامغاني، تهران: نشر ني، 1368.
رائين، اسماعيل: دريانوردي ايرانيان از عصر استعمار تا امروز، تهران: جاويدان، 1356.
راد، بابك: «آثار باستاني خليج فارس». بررسيهاي تاريخي. مهر و آبان 1350.
رهبر، مهدي: «پژوهشي درباره يك مجسمه مرمري يوناني از برازجان». باستانشناسي و هنر ايران. 32 مقاله در بزرگداشت عزت الله نگهبان. [تدوين] عباس عليزاده، يوسف مجيد زاده و صادق ملك شهميرزادي، تهران: مركز نشر دانشگاهي، 1378، ص 193-198.
رياضي، محمدرضا: «جاده ابريشم، شكل گيري و پيشينه». باستان شناسي و تاريخ. سال 9، شمار2، بهار و تابستان 1374.
زرين كوب، عبدالحسين: ايران قبل از اسلام، تهران: اميركبير، 1389.
سرفراز، علي اكبر: اكتشافات اخير باستانشناسي در خليج فارس، ميراث ليان بوشهر: سازمان ميراث فرهنگي استان بوشهر، 1387.
صباح، سالم الجبير: امارات خليج فارس و مسئله نفت. [مترجم] علي بيگدلي. تهران: مؤسسه ي مطالعات و انتشارات تاريخي ميراث ملل، 1368.
عبدي، كاميار: يك ايراني در آتن و آگاهي هاي او درباره خليج فارس. جلد1، تهران: سازمان ميراث فرهنگي، 1376.
فراي، ريچارد: ميراث باستاني ايران. [مترجم] مسعود رجب نيا، تهران: علمي و فرهنگي، 1368.
فياض، علي اكبر: تاريخ اسلام، تهران: دانشگاه تهران، 1378.
گروسه، رنه: امپراتوري صحرانوردان. [مترجم] عبدالحسين ميكده. تهران: علمي و فرهنگي، 1379.
گوتشميد، آلفرد فن: تاريخ ايران و ممالك همجوار آن از زمان اسكندر تا انقراض اشكانيان، [مترجم] كيكاووس جهانداري، تهران: علمي، 1356.
گيرشمن، رومن: ايران از آغاز تا اسلام [مترجم] محمد معين، تهران: علمي و فرهنگي، 1368.
مجتهدزاده، پيروز: خليج فارس، كشورها و مرزها. تهران: عطايي، 1376.
محمدي ملايري، محمد: تاريخ و فرهنگ ايران در دوران انتقال از عصر ساساني به عصر اسلامي (دل ايرانشهر). تهران: ‌توس، 1373.
مشكور، محمدجواد: تاريخ ايران زمين، تهران: اشراقي، 1372.
___. جغرافياي تاريخي ايران باستان. تهران: دنياي كتاب، 1371.
مشكور، محمدجواد و رجب نيا، مسعود: تاريخ سياسي و اجتماعي اشكانيان، پارتيان يا پهلويان قديم، تهران: دنياي كتاب، 1374.
موسوي، محمود: كاوش هاي باستان شناسي در شهر تاريخي حريره جزيره كيش. تهران: سازمان ميراث فرهنگي، 1376.
نفيسي، سعيد: تاريخ اجتماعي ايران از انقراض ساسانيان تا انقراض امويان. تهران: دانشگاه تهران، 1342.
ويكلن، اولريش و برزا، يوجين: اسكندر مقدوني. [مترجم] حسن افشار. تهران: نشر مركز، 1376.
ويلسون، آرنولد: خليج فارس [مترجم] محمد سعيدي، تهران: ترجمه و نشر كتاب، 1348.
هرتسفلد، ارنست: تاريخ باستاني ايران بر بنياد باستان شناسي [ مترجم] علي اصغر حكمت. تهران: انجمن آثار ملي، 1354.
هوار، كلمان: ايران و تمدن ايراني. [مترجم] حسن انوشه، تهران: اميركبير، 1375.
يارشاطر، احسان: تاريخ ايران از سلوكيان تا فروپاشي دولت ساسانيان، تهران: اميركبير، 1377.


منبع مقاله:
خيرانديش، عبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي، (1392)، پژوهشنامه خليج فارس (‌دفتر ششم)، تهران، نشر خانه كتاب، چاپ اول.